- گز کاردن
متر کردن
معنی گز کاردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گل درآوردن، گل دادن درخت یا بوتۀ گل، ظاهر شدن، نمودار گشتن، جلوه کردن
(کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
به گز پیمودن. (غیاث) (آنندراج). پیمودن. ذرع کردن:
راه رو را باک از پست و بلند راه نیست
آسمان پیموده ام اکنون زمین گز میکنم.
جعفربیک ولد بهزاد (از آنندراج).
- خیابان گز کردن، کوچه گز کردن، بیهوده و بی مقصد راه رفتن.
- امثال:
صد بار گز کن یکبار پاره کن
راه رو را باک از پست و بلند راه نیست
آسمان پیموده ام اکنون زمین گز میکنم.
جعفربیک ولد بهزاد (از آنندراج).
- خیابان گز کردن، کوچه گز کردن، بیهوده و بی مقصد راه رفتن.
- امثال:
صد بار گز کن یکبار پاره کن
گدایی کردن، شیر پشمین از برای گد کنند بومسیلم را لقب احمد کنند. (مثنوی)
مفقود کردن از دست دادن: بدان گونه شد شیر در کارزار چه شیری که گم کرده باشد شکار، نابود کردن از بین بردن: چون باز آمد هابیل را نیافت بدانست که قابیل او را گم کرد برو لعنت کرد، ترک کردن رها کردن: همان و همین ایزدت بهره داد همی گم کنی تو به بیداد داد، گمراه کردن: گرم ره نمایی رسیدم بخیر و گرگم کنی باز مانم ز سیر. (بوستان سعدی) یا دست و پای خود را گم کردن، بر اثر وقوع حادثه ای یا امری مهم عقل و تمیز خود را از دست دادن، یا گم کردن کسی را از جهان. میرانیدن او را کشتن، یا گم کردن خود را. حواس خود را از دست دادن دست پاچه شدن، پس از فقر بمال و جاهی رسیدن و فقر سابق را فراموش کردن و تکبر ورزیدن، یا گم کردن راه را. از راه به بیراهه افتادن
گل ساختن ایجاد گل کردن، خمیر ساختن سرشتن: خاک وجود ما را از آب دیده گل کن ویران سرای دل را گاه عمارت آمد. (حافظ)، آلوده کردن: در جنب رحمتش چه نماید گناه خلق یک مشت خاک گل نکند آب بحر را. (هادی)
خوش کردن لطیف کردن: همانا بر آمد یکی باد خوش ببرد ابر وروی هوا کردگش
قطع کردن شاخه های درخت
طول زمینی که گاو به هنگام شخم زدن طی کندو سپس بر گردد، مانع
پاییدن و نگریستن، وارسی کردن با شتاب
بزرگ نمایی کردن، پروراندن
گل کردن، شکوفا شدن
قهر کردن، رمیدن ۲بی اجاره وارد شدن
ضعف جسمی پیدا کردن
ریز کردن، خرد کردن
روشن کردن
بر سر گذاردن روسری و چادر، سقف زدن ساختمان
سیخونک
حرکت کردن، روان شدن
جدا شدن، گسسته شدن، نپذیرفتن، پرداخت کردن
انفاق کردن، رد کردن، خارج کردن، بیرون راندن
کلون در را بستن و قفل کردن در
به هدف خوردن، اصابت کردن تصادم، مماس بودن
تیز کردن لبه و تیغه ی چاقو و هر چیز برنده ی دیگر
دمیدن
اندازه گیری پارچه یا هر طول دیگر
کنایه از: غمگین در گوشه ای نشستن
فریب دادن، راضی نمودن